ماهی و گربه
ما اما دست روی دست
آخرین ماهی هم مرد
آخرین شاخه پژمرد
ما اما دست روی دست
آخرین ماهی هم مرد
آخرین شاخه پژمرد
the moon's persistance makest me ask .. why can't we be stars?
بند تنهايي من بي بوي تو هرگز نميپوســه گلم
تا نسيم سرد شب از ساقه تو ميوزه به صــــورتم
من هنوز ديوونتم بي من نميــــــــــــر
, عشق من پاييز نگيــــــــــــــــــر
همه قرصا رو خوردم،یک آدم چوبی شدم
دکتر چرا عروسک غمگین نمی شه گاهی؟
میخوام دلتنگی کنم،دکتر بگو یه راهی!!
دکتردیشب تب کردم،انگار چیزایی گفتم
صیح یکی ازم پرسید،چی اومد سر جفتم؟
فکر می کنم از کشتی به آب افتاده باشم
حس می کنم روتن نهنگ ایستاده باشم
فکرمی کنم به بوی دریا خو کرده باشم
تو شکم نهنگ مرگ آرزو کرده باشم
فکر می کنم چیزی روازیاد برده باشم
حس می کنم یه جایی یه روزی مرده باشم
دکتر منو از اینجا ببر
بیا این پول،زندگیمو بخر
دکتر ماهیا نمی دونن
من ماهی نیستم ،نمی تونم
دکتر این نسخه ای که دادیه!!
دکتر نگو همه چیز عادیه!!!
دکتر بگو چم شده؟ چرا ذهنم خالیه؟
هیچ احساسی ندارم،نگو اینکه عالیه!!!
همه لحظه ها که ساکت نشستی،منتظرن تا ببینن شکستی
اون همه کتاب کنج اون خونه،پرحرفهای مفت و ارزونه
این همه جواب واسه یک سوال،کی از دل تنگ تو می دونه؟
چشمات باز کن اینجا دنیاست، بهشت یه جایی دور از اینجاست
جهان سراسر ظلم و سهم،انسان هردم مشمول رحم
این همه لباس،این همه نقاب،تو هیچی نیستی به جزگل و آب
اگر یه عمرکه تو بیداری،یه لحظه فقط کنارم بخواب!!
کتاب سفید،کتاب سیاه،
چی می دونن ازجنگ مه و ماه؟!
خوش اومدی به تمدن پوچ،
تمدن بومی های زود کوچ،
خوش اومدی به تمدن مرگ،
تمدن ساقه های بی برگ!
تمدن ترس،تمدن شر،
کهنه ترین اختراع بشر،
خوش اومدی نوزاد کتابی...
بیدار شو رفیق یه عمرخوابی!!!
وقتی قلب منوتوشب،روی نیمکتها می خوابن
وقتی نگفته ها هرسال،شرط قیمت کتابن
وقتی با یک بغض پر از حرف،شب کنار شب می خوابی
داره دیر می شه لعنتی!!تو خودت یک جین کتابی
قلب من روز هاست سرد شده از این عشق تقارنی
وقتی ساعت ها بعد از این روز های تنهایی داری
ذهن من دست کشیده از توهم های تکراری
وقتی تمام سلول هات یه آغوش امن میخوان
وقتی همه خاطره های لعنتیت به حرف میان
ترکم که میکردی نور فانوس های دریا مردن
موریانه های خیال قایق نجات و خوردن
فرشته های دریایی منو به موج ها سپردن
امواج سهمگین وحشت منو تا مرز مرگ بردن
وقتی تمام حسرت ها به مرگ اضافه ات میکنن
وقتی همه غم های فلسفی کلافه ات میکنن
غم ها که هرچقدر میخندی احاطه ات میکنن
نفس ها به بوی جسد به تدریج عادت میکنن
وقتی میخوای با دیوارا حرف بزنی و ممکن نیس
وقتی تو مجرای نفس چیزی جز بغض مزمن نیس
وقتی اطرافت همه چیز اونقدر خوبه که سیر شدی
می بینی تو انتظار اتفاق خوب پیر شدی
وقتی وجودت خالیه و از درون درد میکشی
چشمای پر اشکتو به شیشه های سرد میکشی
ترکم که می کردی نور فانوس های دریا مردن
موریانه های خیال قایق نجات و خوردن
فرشته های دریایی منو به موج ها سپردن
امواج سهمگین وحشت منو تا مرز مرگ بردن
وقتی همه جونتو از نیاز به بوسه می دری
برای بوسیده شدن پناه به عکس ها می بری
وقتی من نیستم که روحت زیر پوستم گرم بمونه
وقتی من نیستم که روحت زیر پوستم گرم بمونه
تو از صدای زوزه باد رویای دشت می سازی ... من با زوزه ی گرگها میکنم هم آوازی....
تو گاهی بین خواب لبخندی و گاهی اخمی..من وسط کوه های سرد همدم ببرای زخمی....
تو مثل آب هرجایی راهتو پیدا خواهی کرد.. من پسه این همه رنج میشینم با آهی سرد....
تو می رقصی و مستی و پر شور و فریاد.... مثل برگ سبکی در تاثیر باد.....
من دور می ایستم و منتظر تا شب سر بیاد.. باز آروم تو رو میگیرم از دست باد...
همان داستان آهنگر بلخ و مسگران شوشتر شد....
و ما جهانیان کوچ به دست مرز به مرز زمینی را می کوچییم که در رگش آب که نه انتقام جاریست...
*****
برگ های باغ همه ریختند.... سرزمین زرد و بی بار....
گوزن ها شاخ به شاخ هم.... سربازان شهر سرا پا لت و پار...
سرزمین من زمینی بی سر... افتاده بر پیکر ابر بی باران شر....
جای خاصیست اینجا که هستیم.. جای وداع میهن...
جای خاصیست اینجا که هستیم .. جای وداع خانه ی مادر....
دشت ها ی ناز همه بی آبند.. جان به لب زمین همه بیمار...
دور باغ های شهر همه دیوار.. جهان در به در همه بیزار...
سرزمین من زمینی بی سر... افتاده بر پیکر ابر بی باران شر....
جای خاصیست اینجا که هستیم.. جای وداع میهن...
جای خاصیست اینجا که هستیم .. جای وداع خانه ی مادر....
وقتی شب با سایه هاش رو دیوارا می زنه پرسه...
تو دیگه جایی نداری تو این قلب شکستم..
آخه تو شهر سیاهی دیگه از عاشقی خستم..
وقتی با مردن خورشید شب نمی خواد بشه فردا..
دیگه فرقی که نداره ما با هم باشیم یا تنها..
چشمهای من.. خوابیده آرووم.. من با تو ام.. زیره باروون..
صدای شب.. از گوشم میره.. چون نگاهم.. داره میمیره...
از قدیما هی گفتن وابستگی.. بازندگی...
منه احمقو بگو نفهمیدم عاشقی و وارستگی....
آتیش این واقعیت.. کلا نداره ماهیت..
دروغ من برا کی بود؟؟ برای تو حتی فکرشم نکن..
برا اون آتیشه بود.. آتشیش این جهنمه بدون من بی مزه بود....
بارووون می خوام.................... :((
تصویر خیالم بی تو بی رنگ شده... باید آزاد شم از از رنج و غم...
نفرت تو بر قلب من میزند نقشی ماندگار..
پاییز عمر تو برای من پایان انتظار....
حس میکنم با تو روی یه تیکه یخم... حس میکنم با تو به جایی نمیرسم...
من و تو با همیم.. در بهشت جایی نداریم..
با تو همراه می شوم.. در دوزخ خدایی..
نفرت تو بر قلب من میزند نقشی ماندگار..
پاییز عمر تو برای من پایان انتظار....
یا می مونی با من ... به یک اندازه می شی.....
چه فرقی دازه وقتی که من مات نگاهم....
چه فرقی داره بی تو... چه فرقی داره با هم...
تو کم میشی تو سطح مکعب های دلگیر...
به دلشوره می افته... شکوه هیبت شیر...
تو میری از من اما... من حتی کم نمی شم...
ببخش هوای عاشق.... اگه آدم نمی شم....